نازنين زهرانازنين زهرا، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 7 روز سن داره

نازنين زهرا نفس مامان وبابا

کلاس شیمی

رفتیم برای کلاس شیمی 1 تا بچه ها برای امتحان شهریور اماده بشن . وبعد هم خونه عمه موندیم برای ناهار البته با اصرار اونها چون من ازقبل ناهار درست کرده بودم .
12 آبان 1392

بیماری مامان

امروزامتحان شیمی 1 بود وحال من هم بدبود، بعد از کلی سروکله زدن با دانش اموزا خسته و کوفته اومدم خونه و اصلا حوصله نداشتم بیچاره دخمل که باید منو تحمل می کرد منم سعی کردم زیاد به پروپاش نپیچم من خوابیدم واون دورو برم بازی می کرد اما سرو صداش از یک طرف و تگرانی من برای تنها موندنش خوابمو گرگی کرده بود یک چشمم بسته و یکی باز! کاش مامانم اینجا بود !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
12 آبان 1392

تصحیح اوراق

رفتیم تصحیح اوراق و ناهار نداشتیم، شب چیزی اماده نکردم اخه فکر نمی کردم این در طول بکشه . یک غذای دانشجویی درست کردیم تن ماهی و لوبیا . دخملی خوب نخورد بهش قول دادم شب سوپ مرغ مورد علاش رو با یک عالمه مرغ ریش یش درست کنم .
12 آبان 1392

کوکوی سیب زمینی

امروز بعد ناهار قبل بیرذون رفتن بابا از خونه منو بابا در مورد شام بحث می کردیم ومن به بابا لیست خرید می دادم  بیشتر مواقع نازنین گلی سفارش موز ، بستنی و این جور پیزا میداد ولی امروز گفت شام کباب می خوام البته منظورش کوکوبود ! منم لیست خرید رو تغییراتی دادم . دخملی خوش اشتها شده بود حسابی از موقع هویج رنده کردن شروع کرد به ناخنک زدن از سیب زمینی خام هم نگذشت بعد هم خیارشور و آخرسر کش رفتن کوکوها . نوش جون دخمل بشه الهی .
11 شهريور 1392

کتاب جدید

خاله لیلا از شیراز کتاب جدیدی برای دخملی آورده که در مرد شغل هایی مثل دکتر و رفتگر و.... است . دخمل بلا همه ی کتابایی که تا حالا براش خریدیم بعد یه مدت پاره کرده این یکی محکم و فعلا دووم آورده بابا میگه بهتره کتاب آهنی براش بخریم این روزا خیلی دوست داره این کتابو براش بخونم منم با آهنگ میخونم و بعد ازتموم شدن شعر هر صفحه ازش می پرسم کارش چیه ؟ اونم جواب میده البته با دادادو هوار : دکتر یا خیاط البته هنوز بعضی شغلهارو نمی شناسه. بعداز تموم شدن کتاب به جلد پایانی میرسیم که عکس کتابای دیگه رو روش کشیدن و من باید برای هرکدوم شعری بخونم البته نمیشه گفت شعر درست و حسابی هست یانه تازه بعضی هاشو از کودکی یادم مونده ویه چیزایی از خودم سر هم میک...
11 شهريور 1392

ادامه خونه تکونی

امروز جمعه بود وما که دیروز حسابی کارگری کرده بودیم تا ساعت 10 خوابیدیم البته دخمل 9 بیدار شد و من بردمش دست شویی ، بعدش هم داشت برنامه عموها (  جمعه به جمعه خونه به خونه ) رومی دید ولی هر چند دقیقه میومد سراغمون . یک صبحانه کامل خوردیم و ناهار درست کردیم بعد هم شروع به کار کردیم . یخچال رو  تمیز کردیم و تخت خواب و میز آرایش رو بیرون بردیم البته با دخالت های به جا وبیجای نازنین زهرا خانم . حالا باید کف اتاق خواب رو تمیز می کردیم که دختر باز می خواست دخالت کنه و مجبور شدم ببرمش بیرون و نتیجه اش این بود که در مدت تمیز کردن کف اتاق جیغ های بنفشش کل خونه روبرده بود هوا .
8 شهريور 1392